سفر به ایران قدیم؛ گفتوگو با داود رشیدی وقتی ۳۸ ساله بود
در بهمن ۱۳۵۰ خبرنگار «زن روز» بنا بر رسمی که در این مجله راه افتاده بود و به صورت تلفنی از چهرههای معروف گفتوگو میگرفت، تلفن را برداشت و به داود رشیدی زنگ زد، بازیگر تئاتر ۳۸ ساله که مدتی بود نقشهای سینمایی را هم میپذیرفت.
به گزارش فرارو، در ادامه بخشهایی از صحبتهای رشیدی در این گفتوگو را که روز ۱۶ بهمن ۱۳۵۰ در مجله یادشده منتشر شد، میخوانید:
من داود رشیدی ۳۸ ساله تا به حال دو بار ازدواج کردهام، از ازدواج اولم یک پسر ۹ ساله دارم که میتوانم بگویم همه زندگی مرا پر میکند، ازدواج دومم سه سال سابقه تاریخی دارد، بدون اولاد، و به شما قول میدهم و بلکه در مقابل «زن روز» سوگند یاد میکنم که دیگر از این قبیل شیطنتها مرتکب نشده نه کسی را طلاق دهم و نه با کسی ازدواج کنم، خواهش میکنم در این مورد سوالبارانم نفرمایید و پوست از سر من بیتقصیر نکنید
من تئاتر و علوم سیاسی را در سوئیس با هم خواندم قضیه از این قرار بود که من پس از گرفتن مدرک ششم ابتدایی همراه پدرم که عضو وزارت امور خارجه بود به پاریس رفتم و در آنجا دوره دبیرستان را گذراندم، بعد از اخذ دیپلم پدرم که از عشق و علاقه من نسبت به هنر تئاتر آگاه بود به من گفت: «اگر تو میخواهی در رشته تئاتر تحصیل کنی من حرفی ندارم، منتها روزی به ایران برخواهی گشت و در آنجا هیچکس تو را به خاطر در دست داشتن لیسانس تئاتر فردی باسواد نخواهد شناخت، بنابراین ناچار هستی که یک مدرک تحصیلی دیگر هم در دست داشته باشی» و خلاصه من خلاف میل باطنی خودم در دانشکده طب نامنویسی کردم ولی از آنجا که به این رشته علاقمند نبودم بعد از یک سال به پدرم گفتم که نمیتوانم به تحصیل خود در این زمینه ادامه دهم و اتفاقا همان سال پدرم ماموریت یافت که به ژنو برود، در ژنو من تحقیق کردم که آسانترین رشته تحصیلی کدام است و اگر به دانشجویان علوم سیاسی برنخورد، این رشته را به من معرفی کردند. این بود که من در عین حال که به دانشکده تئاتر میرفتم علوم سیاسی هم میخواندم و سرانجام در هر دو رشته فارغالتحصیل شدم.
از تئاتر به سینما
راستش وقتی هجوم هنرپیشگان تئاتر این مملکت به طرف سینما شروع شد من مدتی مقاومت کردم و قلبا با چنین پیشآمدی مخالف بودم ولی بعد از مدتی که خودم در تئاتر با تورم بیکاری مواجه شدم بهناچار دعوت جلال مقدم را که هنرش و کارش مورد قبول و تایید من است برای بازی در فیلم «تله» پذیرفتم و حالا هم تا وقتی در تئاتر این مملکت به این حد بیکاری وجود داشته باشد به کار در سینما ادامه خواهم داد.
[…] برجستهترین امتیازی که هنر تئاتر نسبت به سایر هنرها داشته و دارد و خواهد داشت، زنده بودن، جاندار بودن و لحظهای بودن آن است که سبب ایجاد یک رابطه استثنایی و جادویی با افراد دیگر میشود. حال اگر ایجاد این رابطه در مملکت ما مطابق زمان تحول لازم را نپذیرفته دلیل بر نفی هنر تئاتر به طور کلی نمیشود، چنانکه در حال حاضر در ممالکی نظیر فرانسه، لهستان، آمریکا و… هنوز هم تئاتر مقام شامخ خود را در میان هنرها حفظ کرده است.
علت اصلی [از رونق افتادن تئاتر در ایران] بیخبری ما دستاندرکاران از یک طرف و بیتوجهی مسئولان امر از طرف دیگر نسبت به نیازهای واقعی مردم است، زیرا اگر ما قبول کنیم که علت بیرونق شدن تئاتر در این مملکت کمبود سالن است، پس چه دلیل دارد که تنها سالن تئاتر شهر چند میلیون نفری تهران هر شب از جمعیت پر نمیشود، حال مجسم کنید که این یک سالن به ده سالن افایش یابد، مسلما وضع از این خرابتر خواهد بود و به عقیده من مردم در استقبال نکردن از تئاتر موجود این مملکت کاملا بیتقصیرند زیرا تجربه نشان داده است که اگر هنری مطابق نیاز واقعی جامعه ارائه شود، مورد استقبال قرار خواهد گرفت. بنابراین تئاتر بیرونق این مملکت هیچ درمانی ندارد مگر آنکه به دست خود ما یعنی کسانی که وارد این گود هستیم از ریشه برکنده شده و از نو ساخته شود…