نصرالله حدادی: فتحعلیشاهِ ایران بر باد ده، در زمام حکومتش به امر تلقیح چندان اهمیتی نداد تا اینکه نوبت به صدارت شادروان میرزا تقیخان امیرکبیر رسید و او دستور داد تا در منابر و معابر، جار بزنند و اجباری شدن تلقیح را به گوش عامه مردم برسانند و اگر کسی بر اثرِ ابتلا به آبله از دنیا رفت، برای تدفین او باید پنج تومان جریمه شده و به صندوق دولت بپردازد تا مجوزِ دفن صادر شود.
به گزارش همشهری آنلاین، این دستور امیر، در زمان او برای جلوگیری از مرگ و میر نوزادان و ازدیاد جمعیت ایران به کار بسته شد و “حفظ الصحه” در دستور کار دولت و حکومت قرار گرفت اما دولتِ امیر مستعجل بود و با شهادت او تمام رشته هایش پنبه شد و تا سالها امرتلقیح به طاق نسیان سپرده شد.
انستیتو پاستور ایران که به نیت خیر شاهزاده عبدالحسین میرزا فرمانفرما در نزدیکی خانه او در سالِ ۱۲۹۹ وقف شد، یکی از وظایفش مبارزه با بیماریهای عفونی واگیردار بود و برای جلوگیری از شیوع بیماریهای مسری امر واکسیناسیون و تهیه داروی مناسب، از جمله کارهای این انستیتوی بین المللی بود.
بعد از هجوم متفقین به ایران و شیوع بیماریهای مسری همچون تیفوئید(حصبه)، وبا، سل، تیفوس و امثالهم امر تلقیح جدیتر شد و با ورود داروی حیاتبخشِ پنیسیلین، بسیاری از بیماریهای عفونی از ایران رخت بربست. داروی پنیسیلین بعد از پایان جنگ جهانی دوم در تمام جهان رواج یافت و میلیونها انسان را از خطر مرگ رهایی بخشید اما تزریق آن کار هرکسی نبود و باید به بیمارستانهای مجهز برای تزریق مراجعه میشد.
با آغاز فصل سرما، انواع بیماریهایی مثل زکام، سرماخوردگی، تب، سرفه و عطسه و…همهگیر میشد و راهِ درمان، استفاده از “دوا و درمان خانگی” و استفاده از انواع آشها و حداکثر “تَب بُر”هایی مثلِ “حَبِ دکتر راس” و کاشه کالمین و “چهار گَرد” محدود میشد و اگر افاقه میکرد که فبهالمراد و اگر نمیکرد تا ماهها باید با انواع دردِ سینهپهلو و دردهای دیگر میساختند.
پنیسیلین فقط از طریقِ انستیتو پاستور در قبال نسخه معتبر، آن هم بهشکل” محلول” فروخته میشد و کسوکار بیمار “فلاسکِ استوانهای” در دست در حالی که نسخه را قبلا تحویل داده بودند منتظر میایستادند تا دارو را تحویل بگیرند. در داخل فلاسک استوانهای (اغلب عقاب نشان) شیشهای از جنس آینه بهصورت استوانهای شکل تعبیه شده بود و با انعکاسِ نورِ متقابل مانع از آب شدن زود هنگامِ یخ میشد.
قطعهای یخ در درون فلاسک گذارده و کپسول شیشهای محلول پنیسیلین را در میان آن قرار میدادند و به دو مرکزِ بیمارستان “هزار تختخوابی” در حوالی آب کرج و یا بیمارستان رازی در خیابان شاپور (وحدت اسلامی) برای تزریق دارو مراجعه میکردند.
علتالعلل مراجعه به این دو مرکز اجتناب “سوزن زن”ها و یا همان تزریقاتچیهای امروزی و ترس از واکنش دارو و حساسیت بیمار به پنیسیلین بود و بههمین دلیل به این دو مرکزِ معتبر مراجعه میشد تا چنانچه بعداز “تستِ پنیسیلین” بیمار دچار شوک یا واکنش میشد، پزشکِ متخصص در دسترس باشد. وسایل تزریق نزدِ “سوزنزن”های عادی عبارت بود از یک عدد سرنگ شیشهای، یک سرسوزنِ کُند، یک جعبه فلزی از جنس روی بهاندازه حجم سرنگ و یکی دو عدد انبرک برای گرفتن سرنگ.
سرنگ را در داخل جعبه فلزی قرار داده و قدری داخل آن آب میریختند و بر روی اجاق و یا چراغ خوراکپزی میگذاردند. سرنگ باید برای مدت ۱۵ دقیقه در آب جوشانده میشد تا تمام میکروبهای آن کشته و سپس با انبرک خارج و آب داخل آن را کاملا تخلیه میکردند و سپس محلول دارو را بهداخل سرنگ کشیده و محل تزریق را با الکل ضدعفونی کرده و سپس تزریق صورت میگرفت و چون اکثر تزریقها عضلانی بودند، چه دردی داشت تزریق سرنگِی که بارها مورد استفاده و به قول آن روزیها انگار “میخ” به جای سوزنِ تیز به کار گرفته شده بود!
در روزهای سرد سال “دواخانهها” مملو از آدمهای سرماخورده و زکامگرفته بود و اکثر فروشندگان دارو خود، “یک پا دکتر “بودند و انواع داروها را در داخل پاکتِ سفید کاغذی تمیزی ریخته و به دست مشتری همراه با دستور کاربرد آن میدادند! چه بسا، وقتی وارد این داروخانهها میشدی شاهد چندین ردیف شیشه سیاه و قهوهای رنگی بودی که به شکل قطاری در قفسه چوبی ردیفی چیده شده بود و گویا در روزگاری نه چندان دور، در این شیشهها انواع داروهای شیمیایی را میریختند و گاهی نیز مشتری نام داروهایی را به زبان میآورد که به درد رفع زخم و ورم روده میخورد مثل “حاج منیزی” و یا درخواستِ “کارکن” داشت تا خشکی مزاجش را با حل کردن این داروی با طعم پرتقال، رفع نماید!
بحمدالله امروز، هم دانش و آگاهی مردم فزونی گرفته و هم دارو و پزشک در دسترس میباشند و با اندکی مراقبت میتوان از بسط و گسترش بیماریها جلوگیری کرد.