با قاب تاریخ به ایران قدیم سفر و یادی از گذشته می کنیم. در تهیه این مجموعه، از تصاویر کمتر دیده شدهای استفاده شده که تماشای آنها خالی از لطف نیست.
قاب مشاهیر 1
شکارچی دربار پهلوی؛ عبدالرضا پهلوی، برادر ناتنی شاه فرزند بزرگ عصمت دولتشاهی از رضاشاه بود و پنج سال از محمدرضا و اشرف، برادر و خواهرناتنیاش کوچکتر بود و هفت سال هم از شمس. او همسر پریسیما زند دختر ابراهیم زند از رجال دوره پهلوی بود و همین ازدواج او را به تدریج از جریان اصلی حکومت دور کرد. او چطور به ریاست کانون شکار ایران رسید؟
عبدالرضا پهلوی
علاقهاش به شکار به شکل متناقضی موجب شد تا گونههای گوزن زرد، مارال و یوزپلنگ مورد حفاظت قرار گیرند و دست شکارچیهای متفرقه از آنها کوتاه شود. مثلا پس از آنکه گوزن زرد در منطقه دز و کرخه پیدا شد، کانون شکار این منطقه را حفاظتشده اعلام کرد.در دهه ۴۰ چند راس گوزن زرد زندهگیری شد. شاهپور عبدالرضا ۵۵ هکتار از زمینهای خود در دشت ناز را برای حفاظت و تکثیر اینگونه به خلف کانون شکار واگذار کرد.
عبدالرضا که حالا خود تبدیل به یک شکارچی بینالمللی شده بود و حتی در بسیاری از کشورها که ارتباط چندانی هم با ایران نداشتند، مانند کرهشمالی و مغولستان، نایابترین گونههای حیاتوحش را شکار میکرد. عبدالرضا که ظاهراً هنری جز شکار حیوانات نداشت، تعداد و تنوع حیوانات شکار شده به دست او نشان از نوعی جنون در او داشت. عبدالرضا پهلوی یکی از بزرگترین شکارچیان و مجموعهداران شکار در جهان بود. عبدالرضا در سال ۵۷ ایران را ترک کرد و در سال ۱۳۸۳ درگذشت .
قاب مشاهیر 2
عصیان دستهجمعی تیم ملی کشتی ایران یک روز پیش از شروع بازیها: آمادگی نداریم؛ مرکز بررسیهای اسناد تاریخی گزارشی از ساواک منتشر کرده که حکایت از خروج دستهجمعی اعضای تیم ملی کشتی ایران از اردوی قهرمانی یک روز پیش از آغاز بازیهای بینالمللی جام آریامهر دارد. متن گزارش از این قرار است: موضوع: منصور برزگر (کشتیگیر) / برابر اطلاع واصله: بر طبق نامه تنظیمی فدراسیون کشتی ایران قرار بوده دوازدهمین دوره کشتی جام آریامهر با شرکت چندین کشور صاحبنام از مورخه 57/08/10 الی 57/08/12 در تهران برگزار شود
و برای آمادگی این مسابقات قهرمانی تیم ملی کشتی ایران از مدتها قبل در اردوی قهرمانی واقع در دهکده المپیک مشغول تمرین بودهاند ولی در تاریخ ۹/۸/۵۷ یعنی یک روز قبل از شروع مسابقات اعضای تیم ملی کشتی ایران تحت عنوان مخالفت با عنوان کاپ آریامهر به طور دستهجمعی از اردوی قهرمانی خارج و عدم آمادگی خود را در این دوره از مسابقات به نام کاپ آریامهر اعلام نمودهاند و درنتیجه طبق تصمیم سازمان ورزش ایران، اجرای مسابقات منتفی و کشورهای دعوتشده به کشور خود مراجعت نموده و به این ترتیب ضمن وارد شدن لطمه بزرگ به حیثیت ملی، این مسئله موید نفوذ عوامل بیگانه و بیگانهپرست در کانونهای ورزشی و ترغیب جوانان به انحراف و اخلالگری میباشد.
ارزیابی خبر: قابل تحقیق و بررسی است / ملاحظات: با بررسیهای معموله چنین نتیجه گرفته شده است آقای منصور برزگر مربی تیم ملی کشتی ایران که در جریان مسابقات المپیک کانادا تحت تاثیر تحریکات عناصر گمراه واقع و به مقدسات ملی توهین نموده بود، از یک سال قبل به این طرف سمت مربی تیم ملی کشتی کشور را عهده دارد و درنتیجه اعضای تیم ملی به وسیله این شخص نسبت به مقدسات ملی بدبین به نحوی که عکسالعمل آنان دلیل بر این ادعا است و به نظر میرسد چنانچه به سرعت و با نهایت دقت و مهارت جلوگیری از نفوذ بیگانگان و بیگانهپرستانی که به وسیله عناصر اغفالشده مانند منصور برزگر گرفته نشود باید در آینده شاهد اینگونه فجایع ملی باشیم. محترما به عرض میرساند.(خبرآنلاین)
قاب تاریخ
ترس ناصرالدین شاه از یک زن؛ در یادداشتهای محرمانه ناصرالدینشاه که بسیار میخواندم، دیدم که بنا بر مناسبتی مینویسد:« والی خراسان نوشته بود زنی رقیه نام در انقلاب مشهد علیه قشون دولت پیشقدم شده و او را دهباشی رقیه مینامند و تمام سرزندهها و اوباش شهر از او اطاعت دارند. چون شبها بیپروا در خانه با اولاد خود تنها میخوابد، هرگاه اجازه فرمایند وسایل نابودی آن… زودتر فراهم میشود… . مرحوم قائممقام، صدراعظم وقت به والی پاسخ میدهد: یا للعجب!
آن زن را از دولتی پروا نیست و جناب شما را از آن زن پرواست… حیف باشد بر شهری که کمال دلیری کاسه دل مردان را سرشار و بر درون زنان ساری شده است چون آن جناب، فرمانفرمایی حکومت کند. بهتر است که آن زن را به حال خود گذارید و به سوی پایتخت رهسپار آیید زیرا ولایتی که هر روزه ترکتاز ازبک و افغان است آنچنان ماده شیرانش نیز در خور باشد تا بر نره پلنگان کوس بندد و راه بر انگلیس و روس بندد.» در تصویر هم شمسالدوله و عالیهخانم زنان ناصرالدین شاه را میبینید. منبع: اصرار سقوط احمد شاه. ص 119.
قاب نوستالژی
«خاله خانباجی»های پورسانتبگیر، دخترهای تهرانی خانه مانده را شوهر میدهند؛ آذر ماه ۱۳۳۳ برابر بود با ربیعالاول ۱۳۷۴ قمری و پس از اتمام ماه صفر که بساط عروسیها برپا میشود، تهران آن برهه نیز از این قاعده مستثنا نبود. به همین مناسبت خبرنگار مجله خواندنیها گزارشی از آیین و رسوم مراسم عروسی در پایتخت تهیه کرد. جالبترین موضوعی که در محلات جنوبی تهران به چشم میخورد، وجود دلالههایی به نام «خاله خانباجی» است. کار این خاله خانباجیها این است که توی خانهها میگردند و دخترهای خانهمانده را شوهر میدهند و حق دلالی میگیرند.
بعضی اوقات نیز خاله خانباجیها نقش مادر داماد را بازی میکنند؛ یعنی جوانانی که در تهران غریب هستند و کس و کاری ندارند، ناچار برای پیدا کردن دختر به خاله خانباجی مراجعه میکنند. درست مثل بنگاههای معاملات ملکی که همهجور خانه آماده برای فروش یا استجاره دارند، خاله خانباجی نیز همهجور دختر و زن سراغ دارد و موقعی که مشتری به تورش بخورد، فورا بلبل میشود: – آره ننه! تا سلیقه خودت چی باشه؟ دختر بچهسال میخوای، سن و سالدار میخوای، بیوه میخوای، باسوات میخوای، بیسوات میخوای، بانماز میخوای؟…
راستی ننه! همین حالا من چند تا دختر سراغ دارم که ماشاءالله هزار ماشاءالله شیش کلاس درس خوندن! گرچه درس به چه درد میخوره؟ دختر باید بدونه چهجوری شوهرشرو تر و خشک کنه! چه جور خوراک بپزه، چون از راه شیکم خیلی بهتر از راه دل میشه مردهای امروزی را ببخشیدها… خر کرد! خوب ننهجون بگو… بگود دلت میخواد عروست چهجوری باشد؟… تو چنتهات چیه؟ چی داری؟ چیکارهای؟ کاسبی؟ نوکر دولتی؟ خلاصه راستش و بگی تا منم یکی را به تنگت بندازم که باب دندونت باشه، ننه! بگو جونم! بگو… اِ وای! چرا خجالت میکشی! قربون شکلت برم!
بالاخره «مشتری» خجالت را کنار میگذارد و به «خاله» وضع خودش را میگوید. دوباره خاله بازجویی را شروع میکند: – حالا تو چهجور دوست داری؟ سفید و بور دوست داری، یا چشم و ابرو سیاه؟ ترکه و قدبلند دوست داری، یا توپول و موپول و چاق و چله؟ ای وای خدا مرگم بده! چرا همچین شدی چرا رنگ و روت سرخ شد؟ بمیرم واسهت، حیوونکی چه کمروست ننه! (خبرآنلاین)
منبع: هفت صبح